English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7692 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
time the essence of the contract U مدت در حالی که از اصول اساسی عقد باشد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
titular charge daffaires U کاردارسفارتخانه در حالی که اختیارات خاص داشته باشد
one of the [basic] fundamental tenets of democracy U یکی از اصول پایه [اساسی] دموکراسی
ground state U نیروی اساسی حالت اساسی
sanitize U مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
adynamia U بی حالی
unease U پریشان حالی
get across U حالی کردن
demonstrators U حالی کننده
get across to U حالی کردن
demonstrator U حالی کننده
to bring home U حالی کردن
through thick and thin U درهمه حالی
inaction U بی حالی تنبلی
passivism U رفتاراز روی بی حالی
antinomian U مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
narcosis U حالت بی حسی وخواب الودگی بی حالی
to grind a person in a subject U مطلبی راخوب حالی کسی کردن
inverted camel U نوعی چرخش در حالی که پای ازاد مستقیم است
packet U کامپیوتر مخصوص که داده سریال را از ترمینال آسنکرون به حالی که در امتداد بسته ها
packets U کامپیوتر مخصوص که داده سریال را از ترمینال آسنکرون به حالی که در امتداد بسته ها
a closed mouth catches no flies <proverb> U تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
moored mine U مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
apophasis U افهار مطلبی درعین حالی که گوینده بی میلی خود را نسبت به افهار ان بیان داشته
hottest U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hot U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
swapping U فعالیتی که در آن داده برنامه از حافظه اصلی به دیسک می رود در حالی که برنامه دیگر آماده اجرا است
escutcheon U سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
hotbeds U بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbed U بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
imperfect competition U حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
open back U [نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
pipelines U اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه
pipeline U اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه
basal U اساسی
radicals U اساسی
radical U اساسی
basilar U اساسی
essentials U اساسی
rudimental U اساسی
functional U اساسی
Hon U اساسی
hypostatic U اساسی
organic U اساسی
groundlessness U بی اساسی
meatier U اساسی
fundametal U اساسی
meaty U اساسی
constitutional U اساسی
material U اساسی
cardinals U اساسی
materials U اساسی
meatiest U اساسی
fundamental U اساسی
cardinal U اساسی
capital U اساسی
pivotal U اساسی
ground U اساسی
On what basis (ground) U بر چه اساسی ؟
essential U اساسی
major <adj.> U اساسی
substantive [essential] <adj.> U اساسی
nett U اساسی
basic U اساسی
quintessential <adj.> U اساسی
essential <adj.> U اساسی
nets U اساسی
net U اساسی
basics U اساسی
unsubstantial U بی اساسی
vital <adj.> U اساسی
substantial U اساسی
key projects U اساسی
earthshaking U اساسی
purview U مواد اساسی
ground plans U طرح اساسی
basic surplus U مازاد اساسی
basic linkage U پیوند اساسی
fundamental rules U قواعدیاقوانین اساسی
basic deficit U کسری اساسی
functional distribution U توزیع اساسی
rite U فرمان اساسی
over haul U تعمیر اساسی
constitutional low U قانون اساسی
constitutional law U حقوق اساسی
constitutions U قانون اساسی
constitution U قانون اساسی
brass tacks U مسایل اساسی
reformation U اصلاح اساسی
basic variable U متغیر اساسی
vital U واجب اساسی
rationale U علت اساسی
to let the saw dust out of U پوچی یا بی اساسی
ground plan U طرح اساسی
basic U مقدماتی اساسی
basically U بطور اساسی
base repair U تعمیر اساسی
basics U اساسی مقدماتی
essential oil U روغن اساسی
basics U مقدماتی اساسی
volatile oil U روغن اساسی
radical U طرفداراصلاحات اساسی
radicals U طرفداراصلاحات اساسی
radical U ریشگی اساسی
unsubstantiality U بی اساسی بی اهمیتی
radicals U ریشگی اساسی
spine wall U دیوار اساسی
strategic variables U متغیرهای اساسی
basic U اساسی مقدماتی
substantiality U حالت اساسی
lapheld U کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
laptop U کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
punch-line U جمله اساسی واصلی
punch line U جمله اساسی واصلی
primordial U عنصر نخستین اساسی
revolutionises U تغییرات اساسی دادن
radical U طرفدار اصلاحات اساسی
myosin U پروتئین اساسی عضله
nonbasic variable U متغیر غیر اساسی
punch-lines U جمله اساسی واصلی
constitutions U مشروطیت قانون اساسی
revolutionising U تغییرات اساسی دادن
fundamental U اصولی مقدماتی اساسی
constitution U مشروطیت قانون اساسی
revolutionised U تغییرات اساسی دادن
constitutionality U مطابقت با قانون اساسی
conditions of sale U شرایط اساسی معامله
revolutionize U تغییرات اساسی دادن
nonessential goods U کالاهای غیر اساسی
supplementalary constitution law U متمم قانون اساسی
constitutional U مطابق قانون اساسی
essential fatty acids U اسیدهای چرب اساسی
bill of rights U قانون اساسی امریکا
unconstitutionality U مغایرت با قانون اساسی
A fundamental (slight) difference. U اختلاف اساسی ( جزئی )
Fundamental ( radical) changes. U تغییرات اساسی وعمده
revolutionizing U تغییرات اساسی دادن
radicals U طرفدار اصلاحات اساسی
revolutionized U تغییرات اساسی دادن
organic U اندام دار اساسی
field theory U نظریه اساسی میدان
revolutionizes U تغییرات اساسی دادن
wellŠsuppose it is so U خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
reforms U اصلاح اساسی کردن یا شدن
We must find a basic solution. U باید یک فکر اساسی کرد
basic sequential access method U روش دستیابی ترتیبی اساسی
basic direct access method U روش دستیابی مستقیم اساسی
stapled U اساسی مرکز بازرگانی عمده
essential singularity U نقطه تکین اساسی [ریاضی]
stapling U اساسی مرکز بازرگانی عمده
federal constitution U قانون اساسی دولت متحده
accidental غیر اساسی پیش آمدی
deeping of capital U پایه گذاری اساسی سرمایه
bdos U سیستم عامل اساسی دیسک
the essential [inherent] [intrinsic] task U کار مهم و ضروری [یا اساسی]
reform U اصلاح اساسی کردن یا شدن
staple U اساسی مرکز بازرگانی عمده
iowa tests of basic skills U ازمونهای مهارتهای اساسی ایووا
Zel-i Sultan vase U طرح گلدان ظل السلطان [این طرح بصورت تکراری و قرینه شامل یک گلدان و دسته های گل می باشد و مربوط به زمان سلطنت قاجار می باشد.]
doctrines U اصول
nitty-gritty U اصول
teachings U اصول
root U اصول
principles U اصول
teaching U اصول
roots U اصول
doctrine U اصول
tenet U اصول
technic U اصول
ism U اصول
ism U : اصول
desideratum U ارزوی اساسی و ضروری چیز مطلوب
reformer U پیشوای اصلاحات طرفدار دگرگونی اساسی
bios U سیستم اساسی ورودی و خروجی بایوس
ground rule U وفیفه اساسی قاعده و طرز عمل
unconstitutional U بر خلاف قانون اساسی برخلاف مشروطیت
reformers U پیشوای اصلاحات طرفدار دگرگونی اساسی
karyolymph U ماده اساسی زمینه هسته سلولی
basic crops U محصولات کشاورزی اساسی مانند گندم
karachoph design U لچک ترنج کاراچف [این طرح مربوط به همین شهر در جنوب تفلیس منطقه قفقاز می باشد که در آن ترنج بزرگ و هشت وجهی با چهار مربع در دو طرف آن می باشد و قدمت آن بیش از صد سال است.]
functional U اصول مبادی
communism U اصول اشتراکی
mutualism U اصول همکاری
general principles U اصول کلی
chung shin U اصول تکواندو
banking principles U اصول بانکداری
economic principles U اصول اقتصادی
mormonism U اصول mormon ها
theory U اصول نظری
technologically U اصول فنی
theories U اصول نظری
doctrines U اصول حکمت
technological U اصول فنی
doctrine U اصول حکمت
modernism U اصول امروزی
naziism U اصول نازی
roots and branches U اصول وفروع
monopolosm U اصول انحصار
system U اصول وجود
systems U روش اصول
Recent search history Forum search
1معنی لغت overfit
1 if there's any justice
1Vintage style
1incentive
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
1set the record straight
1چیزی که عوض داره گله نداره
1ICR
1chand sabaei is correct or chand sabahi
1Evolution
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com